تکه ای از بهشت
بنام خدا
همینجوری....
به صداقت و پاکی جوانان خوب میهنم.....
به صفای دل همه معتکفین و خصوصاً وبلاگ نویسانشون...
من رو هم راه دادند برم پیششون...
فرصتی که تابحال به من نداده بودند....
من هم ناباورانه، رفتم به جمعشون...
باهاشون همنشین شدم...
مهمان سفره دل پاکشون شدم، و شاهد خلوتشون...
ولی احتمالاً یه اشتباهاتی توی محاسبات شده باشه...
یا اینکه، از طرف یه رفیقی ، یه دعاگوئی... یه سفارشی شده باشه...
آخه من و اعتکاف؟
لب سعدی و دهان تو؟ کجا...تا به کجا... این مرا بس که رود نام تو اندر دهنم
اعتکاف نه زمانش زمینی است و نه مکانش...
زمان و مکان اعتکاف، تکه ای است از بهشت که مانند هدیه ای آسمانی به این خاکدان داده شده...
آنجا بهشت را می توان به خوبی لمس کرد، فهم کرد...
آنجا معنی "و نزعنا ما فی صدورهم من غل" (و هرچه ناخالصی و ناراستی در سینه هاشان بود، برکندیم)(اعراف-43)
که وصف الحال بهشتیان است ، نمودار بود
من چه می توانم بگویم در وصف آن حال و هوا؟
فقط باید دید... هیچ عکس و فیلمی نمی تواند گویای مقام حال شود...
انسان، باید حاضر شود و شعور انسانی باید مشاهده کند، راهی جز این نیست...
همه دوربینهای فیلمبرداری دنیا نمی توانند حتی گوشه ای از مطلب را نشان دهند...
کاری که من میتوانستم بکنم این بود که شاهد باشم، شاهدی بر پاکبازیها...
و حسرت از پائی که در گل است :
بال وپری وشوق پریدن هنوز هست اما دریغ و درد زپائی که در گل است(دکترموسوی حرمی)
چند عکس از مراسم دارم که برای شما می گذارم به یادگار.
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار... دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود...
نمای انتهای مسجد جامع قم در یک بعدازظهر تابستانی...
جوانی که با لیوان آب یخ، در صف نماز منتظر اذان است ...
رواق عرفانی...
...
نمای مسجد جامع قم ...
از شدت گرما و تشنگی، سرها را می شویند...
شدت گرمای تابستان قم و فشار تشنگی... شما بودید چه می کردید؟
انس با کلام معبود...